کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمام سلاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تمام رخ
فرهنگ فارسی معین
(تَ. رُ) [ ع - فا. ] (اِمر.) نقش یا تصویری که از روبرو باشد. مق نیم رخ .
-
جستوجو در متن
-
تسلیح
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) سلاح پوشانیدن ، سلاح دادن .
-
مسلح
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ لَّ) [ ع . ] (اِمف .) سلاح پوشیده ، سلاح دار، دارای اسلحه .
-
سلاح
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] (اِ.) ابزار جنگ .
-
سلیح
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) سلاح .
-
قور
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.) سلاح .
-
اسلحه
فرهنگ فارسی معین
(اَ لَ حِ) [ ع . ] ( اِ.) جِ سلاح ؛ ابزارهای جنگی .
-
تیربار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) سلاح خودکار آتشین ، مسلسل سنگین .
-
حربه
فرهنگ فارسی معین
(حَ بِ) [ ع . حربة ] (اِ.) سلاح .
-
ششلول
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ) (اِمر.) نوعی سلاح گرم کوچک که جای شش فشنگ دارد.
-
یراق
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ تر. ] (اِ.) 1 - ساز و برگ اسب . 2 - سلاح .
-
گدر
فرهنگ فارسی معین
(گَ دَ یا دِ) (اِ.) سلاح جنگ .
-
متسلح
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ سَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) سلاح پوشنده .
-
اعزل
فرهنگ فارسی معین
(اَ زَ) [ ع . ] (ص .) 1 - ابر بی باران . 2 - مرد بی سلاح .