کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلف کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تلف کردن
فرهنگ فارسی معین
(تَ لَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - به هدر دادن . 2 - نابود کردن .
-
جستوجو در متن
-
اضاعت
فرهنگ فارسی معین
(اِ عَ) [ ع . اضاعة ] 1 - (مص م .) ضایع کردن . 2 - تَلَف کردن . 3 - (مص ل .) بسیار شدن آب و زمین کسی .
-
نفله کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) 1 - به هدر دادن ، تلف کردن . 2 - (عا.) کشتن ، به قتل رساندن .
-
هرز دادن
فرهنگ فارسی معین
(هَ. دَ) (عا.) (مص م .) (عا.) 1 - روان کردن آب در زمین های لم یزرع . 2 - هدر دادن ، تلف کردن .
-
یللی
فرهنگ فارسی معین
(یَ لَ) (اِ.) (عا.) 1 - وقت تلف کردن ، عمر را به بطالت گذراندن . 2 - بیکارگی و تنبلی و تن آسانی کردن .
-
بر باد دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) 1 - از دست دادن . 2 - تلف کردن . 3 - نابود ساختن .
-
اتلاف
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) تلف کردن ، نابود کردن . 2 - (مص ل .) هلاک یافتن . ؛ ~ وقت بیهوده وقت را صرف کردن ، به کارهای ناسودمند پرداختن و از وقت بهره نگرفتن .
-
دیگ جوش
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) نوعی آش کم بها که فقیران و معمولاً درویشان خانقاه خورند. ؛ ~ هم زدن کنایه از: وقت تلف کردن .
-
غاز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) مرغی است شبیه مرغابی امابزرگ تر از آن با گردنی دراز و وزنی حدود 12 کیلوگرم که مانند مرغابی و اردک غذایش را در آب جستجو می کند. ؛ ~ چراندن کنایه از: بر اثر بیکاری وقت خود را بیهوده تلف کردن .