کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقسیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تقسیم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - قسمت کردن . 2 - بخش کردن عددی بر عدد دیگر. 3 - توزیع کردن ، پخش کردن .
-
جستوجو در متن
-
مقسوم
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - قسمت شده ، بخش بخش شده . 2 - عددی که بر عدد دیگر تقسیم شده . ؛ ~علیه عددی که عدد دیگر بر آن تقسیم شده ، بخشیاب .
-
طرسوسی
فرهنگ فارسی معین
(طَ) 1 - (ص نسب .) منسوب به شهر طرسوس (شهری قدیمی در آسیای صغیر). 2 - تقسیم شدنی . 3 - (حامص .) تقسیم شدن ، تکه تکه شدن (می گویند شهر طرسوس مرز اسلام و کفر بوده و مسلمانان غنایم را در آن تقسیم می کرده اند).
-
آب پا
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) میرآب ، کسی که در تقسیم آب نظارت کند.
-
بخش شدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. شُ دَ) (مص ل .) قسمت شدن ، تقسیم شدن .
-
تخس کردن
فرهنگ فارسی معین
(تَ. کَ دَ) (مص م .) تقسیم کردن ، قسمت کردن .
-
توزیع
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ ع . ] (مص م .) پراکنده ساختن ، تقسیم کردن .
-
مقسم
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ سِّ) [ ع . ] (اِفا.) تقسیم کننده .
-
میراب
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) آبیار، نگهبان و ناظر تقسیم آب .
-
مرزبندی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) (حامص .) تقسیم کردن زمین کشاورزی به قطعات مختلف .
-
وز
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِ.) مقسم آب . ؛ سر ~ الف - محل تقسیم آب . ب - آلتی که برای تقسیم آبی که باید به مصرف آبیاری برسد، به کار رود.
-
آبیار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) میرآب . تقسیم کنندة آب برای مزارع و باغ ها.
-
تسبیع
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) به هفت بخش در آوردن چیزی را، بر هفت رکن تقسیم کردن ، هفت جزء کردن چیزی را.
-
سرشکن
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش کَ) (ص فا.) (عا.) تقسیم وجه یا جنسی میان گروهی .