کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغییر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گرداندن
فرهنگ فارسی معین
(گَ دَ) (مص م .) 1 - تغییر دادن ، دگرگون کردن ، چرخاندن . 2 - به گردش درآوردن و تعارف کردن . 3 - تغییر جهت دادن ، برگرداندن . 4 - اداره کردن .
-
دست آختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص ل .) دست برآوردن ، تصرّف کردن ، تغییر دادن .
-
اختلاف
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .)1 - با یکدیگر ناسازگاری کردن ، نزاع کردن . 2 - تغییر مکان ظاهری ستاره .
-
تلوین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - رنگ به رنگ کردن . 2 - اسلوب سخن را تغییر دادن و متنوع ساختن . 3 - غذاهای گوناگون حاضر کردن .
-
گشتن
فرهنگ فارسی معین
(گَ تَ) [ په . ] (مص ل .) 1 - دور زدن ، گردیدن . 2 - تغییر کردن . 3 - شدن . 4 - جستجو کردن . 5 - گردش ، سیر کردن . 6 - چرخیدن ، دور زدن . 7 - مراجعت کردن . 8 - جنگ کردن ، مبارزه کردن ، 9 - انتقال یافتن ، رسیدن . 10 - زایل شدن ، غروب کردن .
-
گردیدن
فرهنگ فارسی معین
(گَ دَ) [ په . ] (مص ل .) 1 - گشتن ، شدن ، چرخیدن . 2 - تغییر یافتن ، تحول یافتن . 3 - حرکت کردن ، راه پیمودن . 4 - متوجه بودن ، روی آوردن . 5 - مقابله کردن ، نبرد کردن .
-
برگردیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ دَ) (مص ل .) 1 - مراجعت کردن . 2 - تغییر یافتن . 3 - واژگون شدن .
-
برگشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ تَ) (مص ل .) 1 - رجعت کردن . 2 - منصرف شدن . 3 - تغییر یافتن . 4 - واژگون شدن .
-
تحویل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - جابه جا کردن . 2 - تغییر دادن . 3 - سپردن کاری یا چیزی به کسی .
-
زوم
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) نوعی عدسی با فاصلة کانونی متغیر. ؛~ کردن الف - تغییر دادن فاصلة کانونی عدسی زوم برای تطبیق با موضوع مورد نظر عکاس یا فیلمبردار. ب - (مجازاً) خیره شدن ، با توجه نگاه کردن در چیزی .
-
حال
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - کیفیت چیزی . 2 - زمان حاضر. 3 - وضعیت جسمی یا روحی انسان . 4 - در عرفان ، وضعیتی که موجب صفای قلب سالک شود. ؛~ ِ کسی را جا آوردن کنایه از: کسی را تنبیه کردن . ؛به هم خوردن ~ ِ کسی الف - تغییر حال دادن . ب - غش کردن . ج - استفرا...
-
قلب
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] 1 - (مص م .) تغییر دادن و دیگرگون کردن چیزی . 2 - واژگون ساختن چیزی . 3 - در فارسی به معنی زر و سیم ناسره . 4 - (اِ.) نام یکی از صنایع شعری .
-
نسخ
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) منسوخ ساختن و باطل کردن چیزی . 2 - (مص ل .) تغییر صورت دادن . 3 - یکی از شش خط اختراعی ابن مقله که قرآن را معمولاً با آن خط می نویسند.
-
سویچ
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) 1 - دستگاه اتصال برق . 2 - کلیدی که در وسایل نقلیه موتوری باعث برقراری جریان برق می شود. 3 - انتخاب مسیر یا مدار و باز و بسته کردن و تغییر دادن عملکرد آن ، سو دادن . (فره ).
-
گل
فرهنگ فارسی معین
(گُ) [ په . ] (اِ.) 1 - عضو تولید مثلی و تکثیر گیاهان که از برگ های تغییر شکل یافته به وجود آمده است . گل ممکن است سلول های هر دو جنس نر و ماده را شامل باشد و یا فقط ممکن است سلول های یک جنس (نر و یا ماده ) را دربرداشته باشد. اکثر گل ها دارای رنگ های...