کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعیینکننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تعیین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - معین کردن . 2 - مخصوص کردن . 3 - برگماشتن .
-
جستوجو در متن
-
موکل
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ کِّ) [ ع . ] (اِفا.) وکیل کننده ، کسی که برای خود وکیل تعیین می کند.
-
محدد
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ دِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - تعیین کنندة حد و کرانة چیزی . 2 - تیز کننده (کارد و جز آن ).
-
مقرر
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - قراردهنده ، تعیین کننده . 2 - تقریرکننده ، بیان کننده . 3 - کسی که درس استاد را برای دانشجویان تقریر و شرح کند، دانشیار.
-
مکلف
فرهنگ فارسی معین
(مُ کَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - به زحمت و مشقت اندازنده . 2 - تعیین کنندة تکلیف . ج . مکلفین .
-
وقف
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) ایستادن ، درنگ کردن . 2 - (مص م .) تخصیص دادن ملک یا مالی برای مصرف کردن در اموری که وقف کننده تعیین کرده است . 3 - درنگ کردن در بین کلام و دوباره شروع کردن آن .
-
مدیر
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) اداره کننده . ؛ ~عامل مدیری که از طرف هیئت مدیره برای ادارة امور جاری شرکت تعیین می شود. ؛ ~کل مدیری که امور یک ادارة کل در یک وزارتخانه یا مؤسسة بزرگ به عهده اوست . ؛ ~ مسئول کسی که در مورد شغل یا فعالیت معینی مسئول پاسخگویی ...