کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعیین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعیین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - معین کردن . 2 - مخصوص کردن . 3 - برگماشتن .
-
جستوجو در متن
-
ژنرال آجودان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فر. ] (اِمر.) مقام نظامی تشریفاتی که از سوی فرمانده کل تعیین می شود.
-
نشاختن
فرهنگ فارسی معین
(نِ تَ) (مص م .) نشانیدن ، تعیین کردن .
-
تقویم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بهاء جنسی را تعیین کردن . 2 - راست کردن . 3 - تعیین اوقات و زمان ها. 4 - (اِ.) گاهنامه .
-
شماره گذاری
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ) 1 - (اِمص .) تعیین کردن یا نوشتن شمارة چیزی . 2 - (اِمر.) دایره ای در ادارة راهنمایی و رانندگی که کارش تعیین شمارة وسیلة نقلیه هاست .
-
برآورد
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ یا وُ) (مص مر.) تخمین زدن ، تعیین ارزش چیزی بطور تقریبی .
-
بادنما
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نِ یا نُ) (اِمر.) وسیله ای برای تعیین جهت وزش باد.
-
بارم
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ فر. ] ( اِ.) جدول یا مقیاس تعیین شده برای نمره گذاری ، شمارک . (فره ).
-
تراز کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) تعیین کردن پستی و بلندی سطح چیزی و برطرف کردن آن .
-
زیج
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) معرب زیگ ، جدولی برای تعیین احوال و حرکات ستارگان .
-
سرداور
فرهنگ فارسی معین
( ~ . وَ) (ص مر. اِمر.) داور سوم است که طرفین دعوی مشترکاً او را تعیین می کنند، حکم مشترک .
-
موقت
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مُ قِ) [ ع . ] (اِ.) جایی که برای تعیین وقت مقرر گردد.
-
موکل
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ کِّ) [ ع . ] (اِفا.) وکیل کننده ، کسی که برای خود وکیل تعیین می کند.
-
قطب نما
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) ابزاری برای تعیین امتداد نصف النهار.