کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعلق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعلق
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ لُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دلبستگی داشتن . 2 - آویخته شدن .
-
جستوجو در متن
-
آویزش
فرهنگ فارسی معین
(ز ِ) (اِمص .) 1 - آویختن . 2 - تعلق ، پیوستگی . 3 - جنگ ، نبرد.
-
اسکار
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ فر. ] ( اِ.) جایزه ای که از طرف آکادمی هنرهای سینمای آمریکا به عوامل مختلف تولید فیلم تعلق می گیرد.
-
پنالتی
فرهنگ فارسی معین
(پِ) [ انگ . ] (اِ.) جریمه ای که بر اثر خطای بازیکن به نفع حریف به او تعلق می گیرد و نوع آن در بازی های مختلف فرق دارد.
-
رسخ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (اِمص .) تعلق گرفتن روح انسانی پس از مفارقت بدن به جسمی جمادی .
-
شرط
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - قرار، پیمان . 2 - الزام و تعلق امری به امر دیگر.
-
تعرفه
فرهنگ فارسی معین
(تَرِ فِ) [ ع . تعرفة ] 1 - (مص م .) معرفی کردن ، شناساندن . 2 - (اِ.) فهرست قیمت کالاها. 3 - صورت مالیات و عوارضی که به اجناس تعلق گیرد.
-
طسق
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - مقداری از خراج که به حسب سرجریب بر زمین زراعت و جز آن گیرند. 2 - سهمیة مالیاتی که به حبوبات (برحسب جریب ) تعلق می گرفت ، صورت مالیاتی .
-
گل
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ انگ . ] (اِ.) 1 - دروازه ، در بازی هایی مانند فوتبال ، جایی که باید توپ داخل آن شود تا امتیاز به دست بیاید. 2 - امتیازی که پس از عبور توپ از دروازه یا سبد یک تیم به تیم مقابل تعلق گیرد.
-
تنزیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فرود آوردن . 2 - مرتب ساختن . 3 - (اِ.) قرآن . 4 - سودی که به پول وام داده تعلق گیرد، پولی که از مبلغ برات یا سفته پیش از سررسید کسر می کنند.
-
رتبه
فرهنگ فارسی معین
(رُ بَ یا بِ) [ ع . رتبة ] (اِ.) 1 - درجه ، منزلت ، مقام . 2 - درجه ای از درجات اداری ، فرهنگی ، قضایی یا نظامی که حقوق ماهیانه خاص به حساب آن تعلق می گیرد. اشل ، پایه . ج . رتب .
-
واره
فرهنگ فارسی معین
(ر ) (پس .) به آخر اسم ملحق شود دال بر معانی ذیل : الف - دال بر شباهت و مانندگی : ماهواره . ب - دال بر تعلق و ارتباط : گوشواره . ج - دال بر مکان : چراغواره .
-
هفت دور
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ یا دُ) [ فا - ع . ] (اِمر.) هفت دور و مدت که هر دوری شامل هزار سال است و تعلق به یکی از هفت سیاره دارد و چون هزار سال تمام شود دور سیارة دیگر آغاز گردد. این ادوار را از زحل آغاز کنند و به ترتیب فرود آیند تا به ماه (قمر) رسند. زحل ، عطارد، قمر...
-
کوسه بر نشین
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ نِ) (اِمر.) جشنی بود که ایرانیان در اول ماه آذر برپا می کردند بدین وجه که مردی کوسه و یک چشم و بدقیافه و مضحک را بر خری سوار می کردند و دارویی گرم بر بدن او طلا می نمودند و آن مرد مضحک بادزنی در دست داشت و پیوسته خود را باد می زد و از گرما ش...