کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعدی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تطاول
فرهنگ فارسی معین
(تَ وُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گردنکشی کردن . 2 - دست درازی کردن و تعدی کردن .
-
اجحاف
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - ستم کردن ، تعدی کردن . 2 - کار بر کسی تنگ گرفتن .
-
درازدستی
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ)(حامص .)1 - تجاوز، تعدی . 2 - دست به مال و ناموس مردم دراز کردن .
-
تحکم
فرهنگ فارسی معین
(تَ حَ کُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) زور گفتن ، به میل خود رفتار کردن . 2 - حکم عادلانه کردن . 3 - (اِمص .) زورگویی و تعدی . 4 - حکومت ، فرمانروایی .
-
شنقصه
فرهنگ فارسی معین
(شَ قَ ص یا صَ) [ ع . شنقصة ] (مص م .) 1 - استقصای زیاده از حد کردن . 2 - جور و تعدی بی حد بر رعایا.
-
قبض
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) گرفتن ، به دست گرفتن . 2 - مردن . 3 - رسید، نوشته ای که به موجب آن نویسنده تحویل پول یا چیزی را اعلام می دارد (فارسی ). 3 - گرفتگی خاطر سالک و عارف . 4 - تصرف کردن ، تملک کردن . 5 - (اِمص .) تعدی ، زبردستی . 6 - گرفتگی ، اند...