کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعب
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ) [ ع . ] (اِمص .) خستگی ، رنج . ج . اتعاب .
-
واژههای همآوا
-
تاب
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.) حرارت ، گرمی . 2 - فروغ ، روشنی . 3 - (ص فا.) در بعضی ترکیبات به معنی «تابنده » آید: شب تاب ، عالم تاب .
-
تاب
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.) پیچ و خمی که در ریسمان و زلف و امثال آن باشد. 2 - خلل ، فساد. 3 - خشم ، قهر. 4 - غم ، رنج . 5 - کجی (در چشم )، اعوجاج . 6 - (ص فا.) در بعضی ترکیبات به معنی «تابنده » آید: ریسمان تاب .
-
تاب
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - توان ، توانایی . 2 - طاقت ، پایداری . 3 - صبر، شکیبایی . 4 - رنج . 5 - پیچش ،اضطراب .
-
تاب
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) طنابی که دو سر آن را به درخت یا امثال آن ببندند و در میان آن بنشینند و در هوا به عقب و جلو روند.
-
جستوجو در متن
-
متعب
فرهنگ فارسی معین
(مَ عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تعب ، رنج . 2 - جای تعب ، محل رنج ؛ ج . متاعب .
-
آسوده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .)1 - خستگی در کرده . 2 - آرام گرفته ، 3 - فارغ . 4 - خوش ، شادمان . 5 - تنبل ، بی کاره . 6 - بی رنج ، بی تعب . 7 - بهره مند.