کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تصوف
فرهنگ فارسی معین
(تَ صَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .) صوفی شدن ، به عرفان پرداختن .
-
جستوجو در متن
-
صوفیگری
فرهنگ فارسی معین
(گَ) [ ع - فا. ] (حامص .) تصوف .
-
درویشی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - فقر، تهیدستی . 2 - گوشه نشینی . 3 - تصوف ، عرفان .
-
صوفی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (ص نسب .) 1 - پشمینه پوش . 2 - پیرو طریقة تصوف .
-
متصوف
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ صَ وِّ) [ ع . ] (اِفا.) کسی که اظهار تصوف و درویشی کند.
-
خانقاه
فرهنگ فارسی معین
[ معر. ] (اِمر.) 1 - خانه ، سرا. 2 - محلی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند.
-
رند
فرهنگ فارسی معین
(رِ نْ) [ معر. ] (ص .) 1 - زرنگ ، زیرک . 2 - بی قید، لاابالی . 3 - در تصوف ، کسی که باطنش سالم تر از ظاهرش باشد.
-
صاحب دل
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دِ) [ ع - فا. ] (ص مر.) 1 - دارای قریحة هنری و حساس . 2 - اهل حال ، عارف (تصوف ).
-
صبار
فرهنگ فارسی معین
(صَ بّ) [ ع . ] (ص .) 1 - بسیار شکیبا، شدیدالبصر. 2 - یکی از نام های خدای تعالی . 3 - کسی که ضمیرش در خدا و برای خدا و به وسیلة خداست . (تصوف ).
-
عماء
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ابر مرتفع . 2 - ابر باران - ریز. 3 - (تص .) مرتبت احدیت (تعاریفات ، دکتر غنی ، تاریخ تصوف 651).
-
اولیاءالله
فرهنگ فارسی معین
( ~. اُ لْ لا) [ ع . ] (ص مر.) 1 - دوستان خدا، مومنان . 2 - در تصوف ، آنان که از جانب خدا مؤید به حالات و مکاشفاتی شده اند که دیگر خلایق را بدان ها دسترسی نیست . مقام اولیاء بعد از انبیاء است .
-
صوفیه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . صوفیه ] (اِ.) پیرو طریقة تصوف ، طریقه ای معنوی که پیروان آن معتقدند به وسیله تصفیه باطن و تزکیه نفس انوار حقایق بر قلب شخص اشراق کند.
-
منزه
فرهنگ فارسی معین
(مُ نَ زِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - پاک کننده . 2 - پاک داننده . 3 - در تصوف : سالکی که ذات حق را به صفت تنزیه شناسد و از حیثیت ظهور در مناظر ندیده و ندانسته باشد.
-
عین الیقین
فرهنگ فارسی معین
(عَ نُ لْ یَ قِ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - پی بردن به ماهیت چیزی یا دیدن آن چیز. 2 - نزد اهل تصوف مرحلة دوم از یقین که صرفاً به سبب خلوص باطن سالک بسیاری از اسرار بر او هویدا می شود.