کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصدیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تصدیق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) باور کردن ، به راست و درست بودن مطلبی گواهی دادن .
-
جستوجو در متن
-
آری
فرهنگ فارسی معین
(ق .) = آره : کلمه ای است برای تصدیق امری ، بلی ، بله ؛ مق نه ، نی .
-
گواهی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) شهادت ، تأیید و تصدیق درستی یا نادرستی امری .
-
ها
فرهنگ فارسی معین
1 - (ق ایجاب و تصدیق .) (عا.) آری ، بلی . مق نه . 2 - (ق استفهام .) چه ¿ چه طور¿
-
مصدق
فرهنگ فارسی معین
(مُ صَ دِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - کسی که شخصی یا شیئی را تصدیق کند، راستگو دارنده . مق . مکذب . 2 - آن چه که موجب تصدیق گردد، مؤید. 3 - باور کننده . 4 - مقوم ، ارزیاب . ج . مصدقین .
-
سجل کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - تأیید کردن ، تصدیق کردن . 2 - ثبت کردن .
-
مصدق
فرهنگ فارسی معین
(مُ صَ دَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - شخصی که گفتار او را راست دانند. 2 - تصدیق شده ، گواهی شده .