کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشکیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشکیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) شکل دادن به چیزی ، سازمان دادن .
-
جستوجو در متن
-
رباعی
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ ع . ] (ص نسب .) هر آن چه که از چهار جزء تشکیل شده ؛ چهارتایی .
-
ارگانیسم
فرهنگ فارسی معین
(اُ) [ فر. ] ( اِ.) اندام ، مجموع اجزاء تشکیل دهنده موجود زنده .
-
تشکیلات
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (اِ.) جِ تشکیل . سازمان های مختلف ، ادارات و مؤسسات .
-
جویبار
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - کنار جوی . 2 - جوی بزرگی که از جوی های کوچک تشکیل شده باشد.
-
ریسه داران
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(اِ.)گیاهانی که از سلول های ساده تشکیل شده فاقد ریشه و برگ و ساقه می باشند.
-
صف آرایی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (حامص .)1 - تشکیل صف سربازان برای مبارزه . 2 - دسته بندی .
-
ملامین
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ انگ . ] (اِ.) جسمی است آلی که با الدئیدفرمیک تشکیل رزینی می دهد که در گرما قالب گیری می شود.
-
نازک نی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ) (ص مر.) یکی از دو استخوان تشکیل دهندة ساق پا.
-
نقطه چین
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص .) خط یا سطحی که از نقطه های متعدد تشکیل شده .
-
لژیون
فرهنگ فارسی معین
(لِ یُ) [ فر. ] (اِ.) از تقسیمات ارتش روم که از سه هزار تا شش هزار نفر تشکیل می شد.
-
آموزگان
فرهنگ فارسی معین
(زِ یا زْ) (اِمر.)مجموعه ای از واحدهای درسی که تشکیل یک رشتة تحصیلی را می دهند و می توان در آن رشته درجة دانشگاهی گرفت .
-
آرگون
فرهنگ فارسی معین
(گُ) [ فر. ] (اِ.) عنصری شیمیایی ، گازی است ساده ، بی رنگ ، بی بو و بی طعم که یک صدم هوا را تشکیل می دهد.
-
آلبومین
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) ماده ای است اندک نمکین که در نباتات و حیوانات وجود دارد و بخش اعظم سفیدة تخم مرغ و سرم خون از آن تشکیل می شود.