کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسلى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تسلی
فرهنگ فارسی معین
(تَ سَ لِّ) [ ع . ] (مص ل .) از اندوه رها شدن .
-
جستوجو در متن
-
دلداری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) تسلی دادن ، غم - خواری .
-
اسوه
فرهنگ فارسی معین
(اُ وِ) [ ع . ] (ص ) 1 - پیشوا، مقتداء. 2 - صبر، آنچه که بدان کسی را تسلی دهند.
-
دل جویی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - تسلی . 2 - مهربانی ، نوازش . 3 - مرغوبیت .
-
متسلی
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ سَ لّ) [ ع . ] (اِفا.) تسلی داده ، دل نواخته شده .
-
سلوی
فرهنگ فارسی معین
(سَ وا) [ ع . ] (اِ.) 1 - مایة تسلی . 2 - عسل . 3 - بلدرچین .
-
مسلی
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ لّ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) تسلی دهنده . 2 - (اِ.) سومین اسب مسابقه .
-
آبزن
فرهنگ فارسی معین
(زَ) 1 - ( اِ.) تشتی از سفال یا فلز که در آن آب گرم و دارو می ریختند و بیمار را در آن می گذاشتند. 2 - وان . 3 - (اِفا.) آرام دهنده ، تسکین دهنده ، شخصی که مردم را به زبان خوش تسلی دهد.
-
نازش
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِمص .) 1 - استغنای معشوق . 2 - کرشمه کردن ، عشوه گری . 3 - فخر، تفاخر. 4 - موجب فخر،مفخر. 5 - تکبر، بزرگ منشی . 6 - نعمت ، رفاه . 7 - نوازش ، ملاطفت ، تسلی .