کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تر و خشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بیش تر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص تف .) افزون تر، زیادتر.
-
گلو تر کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ. کَ دَ)(مص ل .)نوشیدن .
-
لب تر کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ. کَ دَ)(مص ل .) 1 - کنایه از: آب آشامیدن . 2 - (عا.) اشاره مختصر که به انجام کاری منجر شود.
-
جستوجو در متن
-
خشکسار
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِمر.) سرزمینی که از آب بی بهره است ، زمین بی آب و گیاه ؛ خشک - زار، خشک سر.
-
حطام
فرهنگ فارسی معین
(حُ) [ ع . ] (اِ.) ریزة گیاه خشک ، پاره و شکسته از چیزی خشک .
-
هشیم
فرهنگ فارسی معین
(هَ ش ) [ ع . ] (اِ.) گیاه خشک و ریز ریز، هر چیز خشک .
-
پپلس
فرهنگ فارسی معین
(پَ لُ) (اِ.) 1 - تریدی که از نان خشک و روغن و دوشاب سازند. 2 - اشکنه ای که از روغن و پیاز با روغن بریان کرده و آب و نان خشک سازند.
-
خشک ریش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - زخم و جراحت . 2 - حیله و نفاق .
-
بیسکویت
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) نوعی شیرینی که خشک و کم وزن است .
-
تنگ سالی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (حامص .) خشک سالی ، کمیابی و گرانی ارزاق .
-
سفال
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.) پوست گردو، پسته ، بادام ، فندق و پوست انار خشک .
-
هواسیده
فرهنگ فارسی معین
(هَ د ِ)(ص مف .)لب بی رنگ و خشک شده .
-
کلوخ
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) گل خشک شده و به هم چسبیده .
-
سابرقان
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ معر. ] (اِ.) آهن سخت و خشک . شابرقان و شابورقان نیز گویند.