کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترشح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترشح
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ شُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - تراویدن . 2 - پاشیده شدن .
-
جستوجو در متن
-
تراب
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) چکه ، ترشح .
-
تراوش
فرهنگ فارسی معین
(تَ وُ) (اِمص .) ترشح ، چکه .
-
زهرابه
فرهنگ فارسی معین
(زَ بِ) (اِمر.) سمی که از میکرب ها ترشح شود.
-
زرداب
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) صفراء، مایع زردرنگی که از کبد ترشح می شود.
-
پشنگ زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص ل .) ترشح ، با دست آب پاشیدن .
-
شاشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (اِ.) 1 - شاش ، بول ، گمیز. 2 - ترشح .
-
مترشح
فرهنگ فارسی معین
(مُ تِ رَ شِّ) [ ع . ] (ص .) تراونده ؛ ترشح کننده .
-
لوزالمعده
فرهنگ فارسی معین
(لُ زُ لْ مِ دِ) [ ع . ] (اِ.) اندام غده ای شکل بادامی که در زیر و پشت معده قرار دارد و ترشح خارجی آن شیرة لوزالمعده و ترشح داخلی آن انسولین است .
-
اشپیختن
فرهنگ فارسی معین
(اِ تَ) (مص م .) 1 - پاشیدن ، ریختن و پراکنده کردن . 2 - ترشح کردن . اشبیختن و اشپوختن و اشبوختن هم گویند.
-
ترشا
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (ص فا.) سوزشی که بر اثر ترشح اسید معده در مری و ناحیة سینه احساس می شود.
-
هورمون
فرهنگ فارسی معین
(هُ مُ) [ فر. ] (اِ.) قسمتی از ترشحات داخلی که به وسیلة غدد مترشحة داخلی ترشح می شود و اثر تحریکی و حیاتی روی سایر اعضای بدن دارد.
-
آب
فرهنگ فارسی معین
دهان (بِ دَ) (اِمر.) آبی لزج و اندکی قلیایی که از غده های دهان ترشح گردد و وقتی با غذا آمیخته شود موجب سهولت هضم آن می گردد، بزاق .
-
قندران
فرهنگ فارسی معین
(قَ دَ) (اِ.) شیرابة مترشح از ساقة شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقة گیاه ترشح می شود و در برابر هوا انجماد پیدا می کند و در ده ها زنان و دختران مانند سقز آن را می جوند، قندرون .