کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترش
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ په . ] (ص .) یکی از مزه ها، هرچه که طعم سرکه لیموترش و ... داشته باشد، ضد شیرین .
-
واژههای مشابه
-
ترش رو
فرهنگ فارسی معین
(تُ رْ یا رُ) (ص مر.) بدخو.
-
جستوجو در متن
-
حامض
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِفا. ص .) ترش ، ترش مزه .
-
ملس
فرهنگ فارسی معین
(مَ لَ) (ص .) (عا.) ترش و شیرین ، میوه ای که مزه ترش و شیرین دارد.
-
غنجال
فرهنگ فارسی معین
(غَ نْ) (اِمر.) میوة ترش .
-
آبگز
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص مر.) میوة ترش شده و فاسد.
-
آلوچه
فرهنگ فارسی معین
(اِمصغ .) نوع کوچکتر گوجه سبز که از آن ترش تر است .
-
بسل
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] (ص .) مرد ترش روی از خشم یا از شجاعت .
-
حموضت
فرهنگ فارسی معین
(حُ ضَ) [ ع . حموضة ] (مص ل .) ترش شدن .
-
عبس
فرهنگ فارسی معین
(عَ بْ) [ ع . ] (مص ل .) روی ترش کردن .
-
می خوش
فرهنگ فارسی معین
(مِ یا مَ) (ص .) ملس ، ترش و شیرین .
-
لیموناد
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نوشابه ای است گازدار با مزة شیرین و ترش .
-
لرک
فرهنگ فارسی معین
(لُ) (اِ.)شیر ترش که به سبب جوشیدن غلیظ شده باشد.