کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترتیب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
راست کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ)(مص ل .) 1 - آماده شدن ، آماده کردن . 2 - ترتیب دادن . 3 - مُسخّر کردن . 4 - (عا.) میل کردن ، هوس کردن . 5 - مطابق کردن ، برابر کردن .
-
آشتی کنان
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (ص فا. اِ.) 1 - عمل آشتی کردن . 2 - مجلسی که برای آشتی کردن و آشتی دادن ترتیب دهند.
-
پرداختن
فرهنگ فارسی معین
(پَ تَ) [ په . ] (مص م .) 1 - ادا کردن ، کارسازی کردن . 2 - جلا دادن . 3 - به انتها رسانیدن .4 - شرح دادن . 5 - خالی کردن ، خلوت کردن . 6 - دور کردن ، جدا کردن . 7 - آهنگ کار کردن ، به کاری دست زدن . 8 - از کاری فارغ شدن . 9 - آماده کردن ، ترتیب دادن...
-
طرازیدن
فرهنگ فارسی معین
(طِ دَ) (مص م .) 1 - آرایش کردن ، آراستن . 2 - نظم و ترتیب دادن ، نیکو ساختن .
-
بند و بست
فرهنگ فارسی معین
(بَ دُ بَ)(اِمر.)1 - توطئه ، ساخت و پاخت ، دست به یکی کردن . 2 - ترتیب ، انتظام .
-
سکاهن
فرهنگ فارسی معین
(س هَ) (اِمر.) نوعی رنگ سیاه که از سرکه و آهن ترتیب دهند و بدان جامه و اشیاء دیگر را رنگ کنند و بیشتر کفشدوزان به جهت رنگ کردن چرم سازند؛ سرکه آهن .
-
عنعنه
فرهنگ فارسی معین
(عَ عَ نَ یا نِ) [ ع . عنعنة ] (مص م .) 1 - تلفظ کردن همزه مانند عین . 2 - نقل حدیث و روایت از چند تن به ترتیب از پایین به بالا.
-
کتر
فرهنگ فارسی معین
(کَ تَ) (اِ.)افزاری است که برای توده کردن خاک و تقسیم آن به تپه های کوچک یا پشته ها به کار رود. بدین ترتیب که دو مرد روبروی هم می ایستند و کتر را به پس و پیش می کشند.