کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تراشیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تراشیده
فرهنگ فارسی معین
(تَ دِ) (ص مف .) هرچیزی که آن را تراش داده باشند مانند: چوب ، تخته و غیره .
-
جستوجو در متن
-
منحوت
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) تراشیده شده ، نجاری شده .
-
مهندم
فرهنگ فارسی معین
(مُ هَ دِ) (ص .) 1 - ظریف و استوار کرده . 2 - تراشیده و صیقلی .
-
دک زده
فرهنگ فارسی معین
(دَ زَ دِ) (ص مف .) کسی که ریش و سبیل و مژه و ابرو را تراشیده باشد؛ چار ضرب زده .
-
سه تیغه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . غِ) (ص نسب .) مجازاً ویژگی صورتی که ریش آن از ته تراشیده شده و کاملاً صاف و بی مو باشد.
-
نحیت
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) شانه ، مشط . 2 - ناله ، فریاد. 3 - (ص .) لاغر کرده ، لاغر شده (شتر). 4 - تراشیده شده ، منحوت . 5 - نامرغوب ، نابکار.
-
قلم
فرهنگ فارسی معین
(قَ لَ) [ معر - یو. ] (اِ.) 1 - هر ابزاری که با آن بنویسند. 2 - نی تراشیده که با آن بنویسند. ؛ ~ به تخم چشم زدن کنایه از: کار نویسندگی یا قلم زنی کردن .
-
محلق
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ لَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - موی سترده ، موی تراشیده . 2 - خرمایی که ثلث آن پخته باشد. 3 - محل پرواز به بالا و دور زدن .
-
تراشه
فرهنگ فارسی معین
(تَ ش ِ) (اِ.) 1 - تراشیده شده ، براده . 2 - قاچ (هندوانه یا خربزه ). 3 - قطعة کوچکی از سیلیس با مدارهای الکتریکی مجتمع که در ساخت رایانه ها به کار رود. (فره ).
-
ساده
فرهنگ فارسی معین
(دَ یا دِ) (ص .) 1 - بی نقش و نگار. 2 - پاک ، خالص . 3 - ساده لوح ، ابله ، نادان . 4 - بسیط ، بدون ترکیب . 5 - آسان . 6 - عادی ، معمولی . 7 - پسری که هنوز ریش درنیاورده . 8 - بدون زینت و زیور. 9 - صاف و هموار. 10 - لغزان ، لغزنده . 11 - بی چین و گر...