کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تراشۀ رنگ دانه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تراشه
فرهنگ فارسی معین
(تَ ش ِ) (اِ.) 1 - تراشیده شده ، براده . 2 - قاچ (هندوانه یا خربزه ). 3 - قطعة کوچکی از سیلیس با مدارهای الکتریکی مجتمع که در ساخت رایانه ها به کار رود. (فره ).
-
جستوجو در متن
-
یاقوتی
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.) نوعی از انگور که دانه های آن ریز و سرخ رنگ است . 2 - (ص نسب .) به رنگ یاقوت .
-
ذرت
فرهنگ فارسی معین
(ذُ رَّ) [ ع . ذرة ] (اِ.) گیاهی است از تیرة غلات که یک پایه است و برگ هایش پهن و دراز می باشد. دانه های آن گرد و سخت به رنگ های سفید، زرد یا قهوه ای مایل به قرمز است ، دانه های ذرت را به صورت آرد درآورده به عنوان مغذی مصرف می کنند، بلال ، گندم مکه .
-
کشکرک
فرهنگ فارسی معین
(کَ کَ رَ) (اِ.) پرنده ای است از راستة سبکبالان جزو دستة دندانی نوکان از تیرة کلاغ ها که در اکثر نقاط کرة زمین یافت می شود. کشکرک دمی دراز دارد. رنگ پرهایش سیاه و سفید است . پرنده ای چابک و موذی و مزور است و خوراکش دانه و میوه و حشرات و گوشت و تخم مر...
-
سرگره
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ رِ) (اِمر.) گره یا دانه ای که بر سر تسبیح ببندند.
-
انچوچک
فرهنگ فارسی معین
(اَ چَ) (ص .) 1 - هر چیز کوچک و خرد. 2 - آدم کوتاه قد. 3 - دانه ای کوچک شبیه دانه گلابی با پوسته محکم که همچون آجیل قابل خوردن می باشد.
-
آب و رنگ
فرهنگ فارسی معین
(بُ رَ) 1 - (اِمر.) پرده ای که با آب و رنگ نقاشی شده باشد. 2 - (ص مر.) (کن .) شادابی چهره .
-
شکلاتی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ فر - فا. ] (ص نسب .) 1 - تهیه شده با شکلات . 2 - به رنگ قهوه ای روشن مانند رنگ شکلات .
-
لک شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) (مص ل .) (عا.) رنگ نقطه ای از پارچه یا جامه به سببی به رنگ دیگر درآمدن ، لکه دار شدن .
-
هموگلوبین
فرهنگ فارسی معین
(هِ گُ لُ) [ فر. ] (اِ.) یکی از رنگ دانه های تنفسی است که در خون مهره داران و معدودی از بی مهرگان وجود دارد.
-
بژ
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ فر. ] (ص .) قهوه ای خیلی کم رنگ ، یشم طبیعی .
-
مشکدم
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (اِ.) پرنده ای سیاه رنگ و خوش آواز.
-
ارمک
فرهنگ فارسی معین
(اُ مَ) [ تر. ] (اِ.) 1 - پارچة پشمینه ، صوف . 2 - کلاه پشمین . 3 - پارچه ای پنبه ای به رنگ خاکستری .
-
جش
فرهنگ فارسی معین
(جَ) (اِ.) مهره ای شیشه ای به رنگ کبود که برای دفع چشم زخم به لباس کودکان دوزند.