کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحویل نقطهبهنقطه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نقطه گذاری
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - نقطه گذاشتن ، اعجام . 2 - جدا کردن جمله ها و عبارت ها به وسیلة نقطه ، ویرگول و غیره .
-
عجم
فرهنگ فارسی معین
(عَ جْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) نقطه گذاشتن . 2 - (اِ.) نقطه .
-
اعجام
فرهنگ فارسی معین
( ا ِ) [ ع . ] 1 - (مص م .)نقطه نهادن حروف . 2 - (اِمص .) نقطه گذاری .
-
نقطه چین
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص .) خط یا سطحی که از نقطه های متعدد تشکیل شده .
-
تیل
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) خال ، نقطه .
-
نقاط
فرهنگ فارسی معین
(نُ) [ ع . ] (اِ.) جِ نقطه .
-
تانژانت
فرهنگ فارسی معین
[ فر . ] (اِ.) خطی است که فقط در یک نقطه به منحنی برخورد می کند.
-
تنقیط
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) حروف را نقطه دار کردن .
-
منقط
فرهنگ فارسی معین
(مُ نَ قَّ) [ ع . ] (اِمف .) نقطه دار، منقوط .
-
نقط
فرهنگ فارسی معین
(نُ قَ) [ ع . ] (اِ.) جِ نقطه .
-
پریم
فرهنگ فارسی معین
(پِ) [ فر. ] (اِ.) علامتی به این شکل « َ » در ریاضیات که بر بالای سمت راست یک حرف قرار می گیرد به معنی : الف - نخستین مشتق یک تابع . ب - نخستین نقطه یا مقداری که از جهت هایی مشابه نقطه یا مقدار مورد نظر است .
-
مجانب
فرهنگ فارسی معین
(مُ نِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - دور شونده ، دوری گزیننده ؛ مق . مؤالف . 2 - در هندسه خط مستقیمی را مجانب یک منحنی می گویند که چون نقطه ای در روی منحنی حرکت کند و به سمت بی نهایت رود، فواصل این نقطه از این خط مرتب کم شود و میل به صفر کند.
-
لک شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) (مص ل .) (عا.) رنگ نقطه ای از پارچه یا جامه به سببی به رنگ دیگر درآمدن ، لکه دار شدن .
-
معجمه
فرهنگ فارسی معین
(مُ جَ مَ یا مِ) [ ع . ] (اِمف .) مؤنث معجم : 1 - رفع ابهام شده ، ازالة التباس گردیده . 2 - مرتب به ترتیب حروف تهجی . 3 - حرف منقوط ، نقطه دار. مانند: ز، ذ، ش ؛ مق . مهمله . ؛ حروف ~ حروف نقطه دار. حروف تهجی ، حروف الفبا.
-
شعاع
فرهنگ فارسی معین
(شُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نور خورشید. 2 - روشنایی ، پرتو. 3 - نصف قطر، خطی مستقیم از مرکز دایره به نقطه ای از محیط دایره .