کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحويل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تحویل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - جابه جا کردن . 2 - تغییر دادن . 3 - سپردن کاری یا چیزی به کسی .
-
جستوجو در متن
-
سال گردش
فرهنگ فارسی معین
(گَ دِ) (اِمص .) گردش سال ، تحویل سال .
-
پیش خور
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِمص .) گرفتن و مصرف کردن پول کالایی که تحویل داده نشده یا کاری که انجام نشده .
-
پیش بها
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) پولی که پیش از دریافت کالا به فروشنده دهند تا هنگام تحویل کالا بقیه پول را بپردازند، بیعانه .
-
پیش فروش
فرهنگ فارسی معین
(فُ) (اِمص .) فروختن مال یا غله قبل از مهیا شدن ، دریافت پول پیش از تحویل مال یا غله .
-
خزانه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - ر ی یس خزانه . 2 - تحویل دار.
-
سلم
فرهنگ فارسی معین
(سَ لَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) گردن نهادن ، تحت اختیار درآمدن .2 - پرداختن بهای جنس بیش از تحویل گرفتن آن .
-
هفت سین
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) سفره ای که ایرانیان هنگام تحویل سال نو می اندازند و در آن هفت نوع محصول که با حرف «س » شروع می شود می چینند.
-
صاحب جمع
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جَ) [ ازع . ] (اِ. ص .) 1 - در دورة مغول مأمور تشخیص مالیات و جمع - آوری آن . 2 - در دورة صفویه کسی که مسئول ضبط و تحویل نوعی ازاموال دیوانی بود.
-
محول
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ وِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - سپرنده ، تحویل دهنده . 2 - گرداننده ، تغییر دهنده . 3 - حواله کننده . 4 - ناقه ای که آبستن شود بعد از گشن یافتن .
-
سلف
فرهنگ فارسی معین
(سَ لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گذشته . 2 - کسی که در گذشته می زیسته . 3 - وامی که برای وام دهنده نفعی ندارد و وام گیرنده همان مبلغ را که گرفته پس دهد. 4 - نوعی معامله که بهای جنس را بیش از تحویل جنس بپردازند.
-
قبض
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) گرفتن ، به دست گرفتن . 2 - مردن . 3 - رسید، نوشته ای که به موجب آن نویسنده تحویل پول یا چیزی را اعلام می دارد (فارسی ). 3 - گرفتگی خاطر سالک و عارف . 4 - تصرف کردن ، تملک کردن . 5 - (اِمص .) تعدی ، زبردستی . 6 - گرفتگی ، اند...