کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحقیر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اهانت
فرهنگ فارسی معین
(اِ نَ) [ ع . اهانة ] (مص م .) توهین کردن ، تحقیر کردن .
-
پوزه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِ.) 1 - گرداگرد دهن جانوران . 2 - چانه . ؛ ~ کسی را به خاک مالیدن شخص پرمدعایی را به شدت تحقیر و سرشکسته کردن .
-
ورچسوندن
فرهنگ فارسی معین
(وَ. چُ دَ) (مص ل .) (عا.) به جای فعل معین «کردن » در مقام توهین و تحقیر به کار می رود و فقط با قهر به کار رود، گویند: «قهر ورچسونده .» (قهر کرده ).
-
کاغذ
فرهنگ فارسی معین
(غَ) [ از چی . ] (اِ.) ورقة نازک ، خم پذیر و مسطحی که معمولاً از خمیر الیاف گیاهی ساخته می شود و غالباً بر آن چیز نویسند یا چاپ کنند. ؛ ~سیاه کردن کنایه از: نویسندگی کردن ، نوشتن (حالت تحقیر). ؛~پاره کاغذی که محتوی آن فاقد ارزش است .
-
زهر
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ په . ] (اِ.) مادة سمی . ؛ ~ هلاهل زهر جانوری افسانه ای که گفته شده بسیار کشنده است . ؛ ~ چشم گرفتن بسیار ترساندن . ؛ ~ مار کردن کنایه از: خوردن (در مقام دشنام و تحقیر). ؛ ~ ماری کنایه از: مشروب الکلی .
-
اشک
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] (اِ.) 1 - قطره ، قطرة آب ، چکه . 2 - سرشک ، آبِ چشم که موقع گریستن از چشم جاری می شود. ؛~ تمساح ریختن اظهار همدردی و غمخواری کردن با کسی از روی ظاهر و به دروغ . ؛ ~ کسی دم مشکش بودن به مختصر ناملایمی گریه کردن ، همواره آمادة گریست...