کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجزیه 3 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عنصر
فرهنگ فارسی معین
(عُ نْ صُ) [ ع . ] (اِ.)1 - اصل ، بن . 2 - ماده ، جسم بسیط . 3 - جسمی که قابل تجزیه به عنصر دیگر نباشد.
-
تقطیع
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - پاره پاره کردن . 2 - تجزیه کردن شعر به اجزا و ارکان عروضی برای معین کردن موزون یا ناموزون بود شعر. 3 - کنایه از: پیمودن .
-
آنالیز
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) 1 - عمل تجزیه فیزیکی یا منطقی جسم ، تجزیه . 2 - شاخه ای از علم ریاضی که به مطالعة رفتار توابع از نظر حد و پیوستگی و مشتق پذیری و غیره می پردازد. 3 - فهرست بندی داده های یک مسئله و داده های دیگر مربوط به آن و سپس جست و جوی هدف با مشخص ک...
-
طیف
فرهنگ فارسی معین
(طِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) آمدن خیال در خواب . 2 - (اِ.) غضب ، خشم . 3 - جنون ، دیوانگی .4 - وسوسه . 5 - هر یک از هفت رنگی که بعد از تجزیه نور به دست می آید. 6 - مجازاً: نوع ، گونه .
-
منشور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - فرمان ، فرمان پادشاهی . 2 - شکلی هندسی که قاعده هایش یک چند ضلعی و وجوه جانبیش متوازی الاضلاع باشد. 3 - جسمی از جنس بلور به شکل منشور که نور پس از عبور از آن تجزیه می شود.
-
فرو
فرهنگ فارسی معین
(فِ رُّ) [ فر. ] (ص . اِ.) ترکیبی است از آهن با کمترین مقدار اکسیژن مانند اکسید فرو ( FeO ) که گرد سیاه رنگی است که از تجزیة کربنات آهن در پناه هوا و یا احیای اکسید آهن بر اثر ئیدروژن بدست می آید.
-
ترکیب
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بر هم نشاندن چیزی بر چیزی . 2 - آمیخته کردن . 3 - (اِمص .) آمیزش ، اختلاط . 4 - در شیمی تبدیل چند جسم به جسم سنگین تر. 5 - در علم دستور تحلیل عبارت ها و جمله ها از لحاظ روابط کلمات طبق قواعد نحو. مق . تجزیه .