کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجربة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تجربه
فرهنگ فارسی معین
(تَ رِ بِ) [ ع . تجربة ] 1 - (مص م .) آزمودن ، آزمایش کردن . 2 - (اِمص .) آزمایش . ج . تجارب .
-
واژههای همآوا
-
تجربت
فرهنگ فارسی معین
(تَ رِ بَ) [ ع . تجربة ] (مص م .) نک تجربه .
-
جستوجو در متن
-
تجربت
فرهنگ فارسی معین
(تَ رِ بَ) [ ع . تجربة ] (مص م .) نک تجربه .
-
آروین
فرهنگ فارسی معین
(وِ) ( اِ.) تجربه ، امتحان ، آزمایش .
-
ورزیدگی
فرهنگ فارسی معین
(وَ دِ یا دَ) (اِمص .) تجربه داشتن .
-
کارآزمایی
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (حامص .) تجربه ، آزمایش .
-
ناشی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (ص .) تازه کار، بی تجربه ، ناوارد.
-
کاردیدگی
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (حامص .) تجربه ، کار - آزمودگی .
-
راه نرفته
فرهنگ فارسی معین
(نَ رَ تِ) (ص مر.) تجربة نادیده .
-
کم کار
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (ص مر.) 1 - تنبل . 2 - بی تجربه .
-
گیس سفید
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) زن سالخورده و دارای تجربه و آگاهی .
-
آزمایش
فرهنگ فارسی معین
(یِ) ( اِ.) 1 - امتحان ، تجربه ، سنجش . 2 - ورزش ، ریاضت ، مشق .
-
استخوان خرد کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ. کَ دَ) (مص ل .) با زحمت زیاد صاحب تجربه شدن .