کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبدیل به جسم جامد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قیر
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) جسم جامد یا نیمه جامد به رنگ سیاه مایل به قهوه ای که چسبنده است و بر اثر گرما نرم و سیُال می شود.
-
تجزیه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یِ) [ ع . تجزیة ] (مص م .) 1 - جزء جزء کردن چیزی ، پاره های یک جسم مرکب را از هم جدا کردن . 2 - تحلیل مفردات عبارت ها و جمله ها طبق قواعد صرف ، بدون در نظر گرفتن رابطه و ترکیب آن ها (دستور). 3 - تبدیل یک جسم به چند جسم ساده تر مانند ت بدیل آب ب...
-
ترکیب
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بر هم نشاندن چیزی بر چیزی . 2 - آمیخته کردن . 3 - (اِمص .) آمیزش ، اختلاط . 4 - در شیمی تبدیل چند جسم به جسم سنگین تر. 5 - در علم دستور تحلیل عبارت ها و جمله ها از لحاظ روابط کلمات طبق قواعد نحو. مق . تجزیه .
-
قند
فرهنگ فارسی معین
(قَ) (اِ.) معرب کند؛ جسم جامد سفید رنگ و شیرین حاصل از شیرة چغندر قند یا شکر که به آسانی در آب حل می شود. مجازاً: هر چیز بسیار شیرین . ؛ ~توی دل کسی آب شدن کنایه از: بسیار خشنود و خوشحال شدن .
-
تخلخل
فرهنگ فارسی معین
(تَ خَ خُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - جدا شدن اجزاء و ذرات جسمی از هم . 2 - خلخال به پای کردن . 3 - بزرگ شدن حجم جنس بدون آن که جسم دیگری به آن اضافه شود.
-
پارافین
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.)جسمی است جامد و سفید که از سرد کردن ناگهانی روغن های سنگین به دست می آید. در شمع سازی و تهیة ورنی ها استعمال می شود. پارافین مایع در پزشکی به عنوان مسهل به کار می رود.
-
نقد کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - چک یا جنسی را به پول تبدیل کردن . 2 - مطرح کردن ضعف و قوت یک اثر.
-
صرف
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) گردانیدن ، برگردانیدن . 2 - منصرف کردن . 3 - به کار بردن . 4 - سره کردن زر و سیم . 5 - تبدیل پولی به پول دیگر 6 - سود.
-
اماله
فرهنگ فارسی معین
(اِ لِ) [ ع . امالة ] (مص م .) 1 - مایل کردن ، خم دادن . 2 - تنقیه کردن . 3 - تبدیل حرف «آ» (الف ) به «ی ». مانند: رکاب = رکیب .
-
آنالیز
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) 1 - عمل تجزیه فیزیکی یا منطقی جسم ، تجزیه . 2 - شاخه ای از علم ریاضی که به مطالعة رفتار توابع از نظر حد و پیوستگی و مشتق پذیری و غیره می پردازد. 3 - فهرست بندی داده های یک مسئله و داده های دیگر مربوط به آن و سپس جست و جوی هدف با مشخص ک...
-
بلبرینگ
فرهنگ فارسی معین
(بُ بِ) [ انگ . ] (اِمر.)کاسة ساچمه ای که برای کم کردن نیروی اصطکاک و تبدیل لغزیدن به چرخیدن در قسمت های مختلف گردندة ماشین ها و ابزارها از آن استفاده کنند.
-
ابدال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - عوض و بدل کردن . 2 - قرار دادن حرفی به جای حرفی دیگر برای دفع ثقل و سنگینی . 3 - یکی از اقسام نه گانة وقف مستعمل چون تبدیل تاء به هاء در رحمت و رحمه .
-
انقلاب
فرهنگ فارسی معین
(اِ قِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دگرگون شدن . 2 - زیر و رو شدن . 3 - قیام گروهی برای واژگون کردن یک حکومت . 4 - استفراغ ، قی . 5 - نا - آرامی ، بی قراری ، هیجان . 6 - شورش ، عصیان . 7 - تبدیل صورتی به صورت دیگر (فلسفه ).