کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تا دین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی تا
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) بی مانند، بی نظیر.
-
تا شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - دولا شدن . 2 - چین برداشتن .
-
تا کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) (عا.) رفتار کردن .
-
دو تا
فرهنگ فارسی معین
(دُ) (ص مر.) دولا، خمیده .
-
سه تا
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) = ستا. ستار. ستاره : طنبوری است که سه تار به آن بسته باشند.
-
سه تا
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) = ستا: سه پیالة شراب که هر ناهار خورند تا غسل معده دهد؛ ثلاثة غساله .
-
قاف تا قاف
فرهنگ فارسی معین
(ق مر.) سراسر جهان .
-
جستوجو در متن
-
دین پژوه
فرهنگ فارسی معین
(پَ) 1 - (ص فا.) پژوهندة دین ، جویندة دین . 2 - (اِمر.) روز پانزدهم از هر ماه ملکی .
-
دین دار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین . 2 - متدین به دین اسلام . 3 - متقی ، با تقوی .
-
بهدین
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ په . ] (اِمر.) 1 - دین نیک ، آیین خوب . 2 - دین زردشتی .
-
دین
فرهنگ فارسی معین
(دَ یا دِ) [ ع . ] (اِ.) قرض ، وام . ج . دیون .
-
مصب
فرهنگ فارسی معین
(مَ صَّ) [ ازع . ] (اِ.) (عا.) مذهب ، دین . ؛ لا ~ بی دین .
-
برهمن
فرهنگ فارسی معین
(بَ رَ مَ) [ سنس . ] (ص . اِ.) = برهمند: 1 - عضو بالاترین طبقه در دین هندو. 2 - روحانی دین هندو.
-
صابی
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . صابی ء ] (اِ. ص .) کسی که از دین خود برگشته و به دین دیگری گرویده باشد.