کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تأمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تأمین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - ایمن کردن ، آرام دادن . 2 - حفظ کردن .
-
جستوجو در متن
-
ژاندارمری
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ فر. ] (اِمر.) اداره ای که مأمور حفظ و تأمین راه ها و امنیت خارج از شهرها است .
-
گیشا
فرهنگ فارسی معین
(گِ) [ ژاپنی . ] (اِ.) هر یک از دختران ژاپنی که برای تأمین عیش و سرگرمی مردان آموزش دیده اند.
-
آندوسپرم
فرهنگ فارسی معین
(دُ پِ) [ فر. ] (اِ.) قسمتی از بذر که مواد غذایی مورد نیاز جنین را تأمین کند، خورش . (فره ).
-
اکونومیسم
فرهنگ فارسی معین
(اِ کُ نُ) [ فر. ] (اِمص .) مقدم داشتن اقتصاد و تأمین معیشت بر سیاست و مبارزة سیاسی .
-
تأمینات
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (اِ.) جِ تأمین . شعبه ای در ادارة شهربانی در گذشته ، که امروزه به نام آگاهی معروف است .
-
تعاونی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب و مربوط به تعاون . 2 - مجموعه ای که با کمک اعضای آن و برای تأمین منافع همة اعضا تشکیل می شود (اقتصاد).
-
چاقوکش
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (ص فا.) 1 - کسی که دیگران را با چاقو تهدید می کند. 2 - کسی که خرج خود را از راه زد و خورد و تهدید دیگران به وسیلة چاقو تأمین می کند.
-
یوگا
فرهنگ فارسی معین
[ سنس . ] (اِ.) مجموعه ای از تمرین های بدنی برای تأمین تن درستی و به دست آوردن قدرت روحی .
-
کافی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) 1 - بس کننده ، بی نیازکننده . 2 - دارای کمیت ، کیفیت یا دامنه ای مناسب برای تأمین نیاز یا تقاضا.
-
خون
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) مایعی سرخ رنگ که در رگ های بدن جانوران جریان دارد و تغذیة بدن از آن تأمین می شود. خون مرکب از گلبول های سرخ و سفید است . ؛ ~ به پا کردن کنایه از: جنگ و جدال سخت و خونین برپا کردن . ؛ ~ خود را کثیف کردن کنایه از: عصبانی شدن .
-
شهرداری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) 1 - (حامص .) عمل و شغل شهردار. 2 - (اِمر.) اداره ای از توابع وزارت کشور که در هر شهر برای پاکیزه نگاه داشتن خیابان ها و کوچه ها و پارک ها و تأمین روشنایی و تقسیم آب و احداث پارک ها و خیابان ها تحت نظر انجمن شهرو شهردار به اجرای وظیفة خود می پر...
-
ارز
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] (اِ.) 1 - بها، قیمت ، ارزش . 2 - پول خارجی ، پول بیگانه . ؛ ~ تهاتری ارزی که در قراردادهای پایاپا مبنای محاسبه قرار می گیرد. ؛ ~ یوزانس ارزی که پس از دریافت کالا حواله می شود. ؛ ~ دولتی ارزی که دولت از طریق بانک های مجاز و ب...
-
اقتصاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) میانه روی در هر کاری . 2 - رعایت اعتدال در دخل و خرج . 3 - (اِمص .) میانه روی در هزینه ها، میان کاری . 4 - مجازاً صرفه جویی . ؛علم ~یکی از رشته های علوم اجتماعی است که در باب کیفیت فعالیت مربوط به دخل و خرج و چگونگی رو...