کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تازه نفس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تازه نفس
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ فَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) کسی که تازه به کاری پرداخته و هنوز خسته نشده است .
-
واژههای مشابه
-
تازه بهار
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (اِمر.) 1 - گل نوشکفته . 2 - نوبهار. 3 - زمین آرایش یافته از بهار مجدد.
-
تازه عروس
فرهنگ فارسی معین
( ~. عَ) [ ع - فا. ] (ص .) زنی که به تازگی ازدواج کرده است ، نوعروس .
-
تازه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - زنده کردن . 2 - بارونق کردن . تعمیر کردن .
-
تازه وارد
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) غریب ، ناشناس .
-
تازه خط
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ) (ص مر.) پسری که تازه پشت لبش مو روییده .
-
جستوجو در متن
-
هن و هن
فرهنگ فارسی معین
(هِ نُ هِ) (اِمر.) (عا.) نفس نفس زدن .
-
انفس
فرهنگ فارسی معین
(اَ فُ) [ ع . ] (اِ.) جِ نفس ؛ نفس ها، جان ها.
-
هناسه
فرهنگ فارسی معین
(هَ سَ یا س ) (اِ.) (عا.) 1 - نفس نفس زدن . 2 - اضطراب .
-
انفاس
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ نفس ؛ دم ها، نفس ها.
-
مشکین نفس
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ فَ) (ص فا.) 1 - دارای نفس معطر. 2 - شیرین سخن .
-
دم زدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. زَ دَ) (مص ل .) 1 - نفس کشیدن ، نفس تازه کردن . 2 - حرف زدن . 3 - ادعا کردن . 4 - کنایه از: تأخیر کردن .
-
متنفس
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ نَ فِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نفس کشنده ، نفس کش . 2 - جاندار، زنده ؛ ج . متنفسین .