کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تازه رخساره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تازه بهار
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (اِمر.) 1 - گل نوشکفته . 2 - نوبهار. 3 - زمین آرایش یافته از بهار مجدد.
-
تازه عروس
فرهنگ فارسی معین
( ~. عَ) [ ع - فا. ] (ص .) زنی که به تازگی ازدواج کرده است ، نوعروس .
-
تازه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - زنده کردن . 2 - بارونق کردن . تعمیر کردن .
-
تازه وارد
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) غریب ، ناشناس .
-
تازه نفس
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ فَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) کسی که تازه به کاری پرداخته و هنوز خسته نشده است .
-
تازه خط
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ) (ص مر.) پسری که تازه پشت لبش مو روییده .
-
جستوجو در متن
-
رخساره
فرهنگ فارسی معین
(رُ رِ) (اِمر.) رخسار.
-
سج
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِ.) روی ، رخساره .
-
لنبوس
فرهنگ فارسی معین
(لُ) (اِ.) اندرون دهان ، گردبرگرد رخساره از جانب درون ، لب .
-
کله
فرهنگ فارسی معین
(کَ لَ یا لِ) (اِ.) 1 - رخساره ، روی ، چهره . 2 - گوی که در وقت خندیدن بر دو طرف روی پیدا شود.