کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاریخچه زندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چنان چه
فرهنگ فارسی معین
(چِ یا چُ چِ) 1 - (ق تشب .) آن طور، آن سان . 2 - (حر رب .) از ادات شرط و تعلیق .
-
جستوجو در متن
-
معاش
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اسباب و وسایل زندگی . 2 - جای زندگی .
-
مادام العمر
فرهنگ فارسی معین
(مُ لْ عُ) [ ع . ] (ق .) تا پایان زندگی ، در سراسر زندگی .
-
اعاشه
فرهنگ فارسی معین
(اِ ش ِ یا شَ) [ ع . اعاشة ] 1 - (مص ل .) زندگی کردن ، معیشت کردن . 2 - (مص م .) زنده داشتن ، زندگی بخشیدن . 3 - (اِ.) گذران .
-
بیوگرافی
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) کتابی که در آن زندگی نامه شخصیتی شرح داده شده باشد، سرگذشت ، شرح حال ، زندگی نامه . (فره ).
-
خوک دانی
فرهنگ فارسی معین
(ص مر. اِمر.) 1 - محلی که خوکان در آن زندگی کنند. 2 - (کن .) جایی کثیف و نامناسب برای زندگی و سکونت .
-
زیست
فرهنگ فارسی معین
(مص مر.) زندگی ، حیات .
-
محیا
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) زندگی ، حیات .
-
آب زندگی
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ زِ دِ) (اِمر.) نک آب حیات .
-
آبزی
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) جانوری که در آب زندگی می کند.
-
ببرگ
فرهنگ فارسی معین
(بِ بَ) (ص .) مهیّا، فراهم بودن وسایل زندگی .
-
پراتیک
فرهنگ فارسی معین
(پِ) [ فر . ] ( اِ.) عمل ، زندگی عملی .
-
فراخ زیست
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) آن که در نعمت و راحتی زندگی کند.
-
مرگ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ په . ] (اِ.) مردن ، فوت ، قطع حیات ، از بین رفتن زندگی .