کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاب و دَوَل دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تاب آوردن
فرهنگ فارسی معین
(وَ دَ) (مص ل .) تحمل کردن ، طاقت آوردن .
-
تاب برداشتن
فرهنگ فارسی معین
(بَ تَ) (مص ل .) پیچیدن چوب یا تختة تر پس از خشک شدن . ؛~ چشم کج شدن چشم .
-
تاب خورده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) پیچیده ، تابیده شده .
-
تاب داده
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مف .) پیچیده ، به هم بافته .
-
تاب داشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص ل .) 1 - طاقت داشتن ، تحمل داشتن . 2 - در رنج بودن ، درد داشتن .
-
تون تاب
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) کسی که در آتشدان حمام ، آتش افروزد.
-
شب تاب
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) 1 - آن چه که در شب بدرخشد. 2 - شب چراغ . 3 - ماه ، قمر. 4 - کرم شب تاب .
-
نخ تاب
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (ص فا.) نخ ریس .
-
گلخن تاب
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) تون تاب ، کسی که آتش خانة حمام را روشن می کند.
-
جستوجو در متن
-
میزان پلی
فرهنگ فارسی معین
(پِ) [ فر. ] (اِمر.) = میزامپلی : تاب و حالت دادن مو.
-
تاباندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - روشن ساختن ، برافروختن . 2 - تاب دادن ، پیچ و خم دادن . 3 - گرم کردن ، تافتن . 4 - اعراض کردن .
-
خط دادن
فرهنگ فارسی معین
(خَ طّ. دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - نوشته دادن ، تعهد کتبی دادن . 2 - هدایت کردن ، سمت و سو دادن . 3 - اقرارنامه دادن ، اعتراف کردن .
-
استناد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پشت دادن به چیزی . 2 - نسبت دادن . 3 - سند و مدرک نشان دادن .
-
تفضیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) برتری دادن . 2 - بسط دادن ، شرح دادن . 3 - (اِمص .) شرح و بسط .