کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تابیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تابیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - پیچیدن ، پیچ دادن . 2 - دوری جستن . 3 - تاب آوردن ، ایستادگی .
-
تابیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (مص ل .) 1 - درخشیدن . 2 - گرم شدن .
-
واژههای مشابه
-
ابرو تابیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص ل ) گِره بر ابرو افکندن .
-
جستوجو در متن
-
رخشیدن
فرهنگ فارسی معین
(رَ دَ)(مص ل .) تابیدن ، پرتو افکندن .
-
رشتن
فرهنگ فارسی معین
(رِ تَ) (مص م .) تافتن ، تابیدن .
-
لمعان
فرهنگ فارسی معین
(لَ مَ) [ ع . ] (مص ل .) درخشیدن ، تابیدن .
-
لخشیدن
فرهنگ فارسی معین
(لَ دَ) (مص ل .) درخشیدن ، تابیدن .
-
مشروقه
فرهنگ فارسی معین
(مَ قِ یا قَ) [ ازع . ] (اِ.) محل تابیدن .
-
بزوغ
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] (مص ل .) برآمدن ، تافتن ، تابیدن (آفتاب و ستارگان ).
-
پرتوه
فرهنگ فارسی معین
(پَ تُ وَ یا وِ) (اِ.) خطوط باریکی که از تابیدن نور پیدا می شود.
-
درخشیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ یا دِ رَ دَ) (مص ل .) 1 - روشن شدن . 2 - تابیدن .
-
بافتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص م .) 1 - رشته های نخ یا پشم را به هم تابیدن . 2 - سخنان دروغ گفتن .
-
زهتاب
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (ص فا.) کسی که شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشتة تافته از رودة گوسفند و حیوانات دیگر است .