کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تابدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تابدار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - تاب خورده ، پیچ خورده . 2 - روشن ، درخشان .
-
جستوجو در متن
-
تابناک
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) روشن ، درخشان ، تابدار.
-
قوهی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) = قهستان . قوهستان . کوهستان : 1 - منسوب به قهستان . 2 - نوعی از قماش و جامه که به احتمال قوی از پنبه ساخته می شده و ظاهراً باید از کرباس لطیف مشبک باشد که هنوز هم در حدود طبس می بافند و آن را تودار (تابدار) نامند.
-
تابه
فرهنگ فارسی معین
(بِ یا بَ) [ په . ] (اِ.) = تاوه : 1 - ظرف فلزی پهن که برای پختن گوشت ، ماهی ، کوکو و غیره به کار می رود. 2 - آلتی است که در آن دانة گندم و حبوب دیگر را بریان کنند. 3 - خشت پخته ، آجر بزرگ . 4 - شیشة تابدان . تابه تا (بِ یا بَ) (ص مر.) 1 - لنگه به ل...