کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بی آلایش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بی جهت
فرهنگ فارسی معین
(جَ هَ) [ فا - ع . ] (ق مر.) 1 - بی سبب ، بدون دلیل ، بی علت . 2 - بیهوده .
-
بی چون
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) 1 - بی مانند، بی نظیر. 2 - خدای تعالی .
-
بی حد
فرهنگ فارسی معین
(حَ) (ص مر. ق مر.) 1 - بی اندازه ، بی شمار. 2 - بی کران ، غیرمحدود.
-
بی حساب
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) بی اندازه .
-
بی حمیت
فرهنگ فارسی معین
(حَ یَّ) [ فا - ع . ] (ص مر.) بی غیرت .
-
بی خطر
فرهنگ فارسی معین
(خَ طَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - بدون آسیب . 2 - بی ارزش .
-
بی خود
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (ص مر.) 1 - بی هوش ، بی حال . 2 - بی اختیار، بلااراده . 3 - شوریده . 4 - (عا.) بیهوده ، بی فایده .
-
بی خیال
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) 1 - بی فکر، بی اندیشه . 2 - غافل . 3 - بی غم ، لاقید.
-
بی درنگ
فرهنگ فارسی معین
(دَ رَ) (ق مر.) بی تأمل ، فوراً.
-
بی دریغ
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ق مر.) 1 - بی مضایقه . 2 - بدون ملاحظه و خودداری .
-
بی دستگاه
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص مر.) بی سر و سامان ، بی سرمایه .
-
بی دولتی
فرهنگ فارسی معین
(دُ لَ) (اِمص .) بدبختی ، اِدبار.
-
بی ربط
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ فا - ع . ] 1 - (ق مر.) بدون ارتباط ، بی رابطه . 2 - بی اساس ، مهمل .
-
بی رحم
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - سخت دل ، شقی ، قسی . 2 - ظالم ، ستمکار.
-
بی رگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص مر.) بی غیرت .