کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیحرکتی 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی اندام
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (ص مر.) نامتناسب ، ناموزون .
-
بی باک
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) بی ترس ، دلاور.
-
بی برگ
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص مر.) بینوا، فقیر.
-
بی برگی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص ) فقر، نیازمندی .
-
بی بضاعت
فرهنگ فارسی معین
(بَ عَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) تهیدست ، کم سرمایه .
-
بی پروا
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص مر.) بی باک ، نترس .
-
بی تا
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) بی مانند، بی نظیر.
-
بی حساب
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) بی اندازه .
-
بی حمیت
فرهنگ فارسی معین
(حَ یَّ) [ فا - ع . ] (ص مر.) بی غیرت .
-
بی درنگ
فرهنگ فارسی معین
(دَ رَ) (ق مر.) بی تأمل ، فوراً.
-
بی دستگاه
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص مر.) بی سر و سامان ، بی سرمایه .
-
بی دولتی
فرهنگ فارسی معین
(دُ لَ) (اِمص .) بدبختی ، اِدبار.
-
بی رگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص مر.) بی غیرت .
-
بی ریش
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) مخنُث ، اَمْرَد.
-
بی سیم
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.)دستگاه فرستندة امواج الکترو - مغناطیسی که بدون نیاز به ارتباط از راه سیم کار می کند.