کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
بی کار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) کسی که کاری ندارد.
-
جستوجو در متن
-
هنجام
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص .) بیکار، تنبل ، کاهل .
-
لانه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) بیکار، کاهل ، تنبل .
-
هلپند
فرهنگ فارسی معین
(هَ لَ پَ) (ص .) مردم بیکار، هیچکاره .
-
قترماق
فرهنگ فارسی معین
(قُ تُ) [ تر. ] (ص .) بی مصرف ، بیکار.
-
بطال
فرهنگ فارسی معین
(بَ طّ) [ ع . ] (ص .) 1 - بیکار. 2 - یاوه گو.
-
منبل
فرهنگ فارسی معین
(مَ بَ) (ص .) 1 - تنبل ، بیکار. 2 - بی - اعتقاد، بداعتقاد.
-
تضییع
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - ضایع کردن ، تباه ساختن . 2 - مهمل و بیکار کردن .
-
ضایع
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . ضائع ] (اِفا.) 1 - تباه ، تلف . 2 - بی فایده ، بی ثمر. 3 - مهمل ، بیکار.
-
عاطل
فرهنگ فارسی معین
(طِ) [ ع . ] (ص .) 1 - بیکار، مهمل . 2 - بی معنی ، بیهوده . 3 - بی پیرایه .
-
عطل
فرهنگ فارسی معین
(عَ طِ) [ ع . ] (ص .) 1 - بی پیرایه . 2 - بیکار. ؛ حروف ~ حروف بی نقطه .
-
علاف
فرهنگ فارسی معین
(عَ لّ) [ ع . ] (اِ. ص .) 1 - علوفه فروش . 2 - برنج فروش . 3 - (عا.) بیکار، باطل .
-
مهمل
فرهنگ فارسی معین
(مُ مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - بیهوده و بیکار گذاشته شده . 2 - کلام بیهوده . ج . مهملات .
-
پنتی
فرهنگ فارسی معین
(پِ) (ص .) (عا.) 1 - آن که از شوخی و پلیدی احتراز نکند، کسی که نظافت نداند. 2 - بیکار، لش ، بی غیرت ، لاابالی ، (در اصطلاح م شتیان مقابل لوطی ).