کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیهودگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
یاوگی
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (حامص .) بیهودگی ، هرزگی .
-
مهازله
فرهنگ فارسی معین
(مُ زَ یا زِ لَ) [ ع . مهازلة ] 1 - (مص ل .) بازی کردن ، بیهودگی کردن . 2 - هزل گفتن ، شوخی کردن . 3 - (اِمص .) بازی ، بیهودگی . 4 - هزل گویی .
-
علافی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] 1 - (حامص .) برنج - فروشی ، علوفه فروشی . 2 - (عا.) هرزه گردی ، بیهودگی ، بیکاری .
-
کوزه
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زِ) (اِ.) ظرف دسته دار یا بی دستة سفالین . ؛در ~گذاشتن و آبش را خوردن بیهودگی چیزی را آشکارا دیدن .
-
انگار
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) 1 - (اِ.) گمان ، پندار. 2 - طرح ناتمام . 3 - (ق .) گویی ، پنداری . ؛~ نه ~ تکیه کلامی دال بر بیهودگی کاری یا نفی مطلق تاثیر چیزی .
-
بازار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) 1 - محل خرید و فروش کالا. 2 - نیرنگ ، فریب . 3 - پیشامد، ماجرا. 4 - بهانه ، بیهودگی . 5 - مجازاً ارزش و اعتبار. ؛ ~ شام کنایه از: شلوغی و ازدحام .