کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیمار
فرهنگ فارسی معین
(ص .) 1 - مریض ، دردمند. 2 - ناتوان ، رنجور.
-
جستوجو در متن
-
پاشویه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) شستن پای بیمار با آب گرم مخلوط به نمک یا خردل و مانند آن برای پایین آوردن تب بیمار.
-
اعلال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) بیمار کردن .
-
اسقام
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع . ] (مص م .) بیمار کردن .
-
علیل
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (ص .) مریض ، بیمار.
-
مریض
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص .) بیمار، ناخوش .
-
آخ و اوخ
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِمر.) کلمه ای است حاکی از نالة بیمار و مانند آن .
-
آفتاب زده
فرهنگ فارسی معین
(زَ دِ) (ص مر.) آن که از گرمای آفتاب بیمار شده باشد.
-
انگشتال
فرهنگ فارسی معین
(اَ گِ) (ص .) ضعیف و نحیف ، بیمار.
-
بستری
فرهنگ فارسی معین
(بِ تَ) (ص نسب .) مریض ، بیمار، ناخوش .
-
پرهیزانه
فرهنگ فارسی معین
(پَ نِ) (اِمر.) غذایی که پزشک برای بیمار روا می دارد.
-
ممراض
فرهنگ فارسی معین
(مِ مْ) [ ع . ] (ص .) سخت بیمار.
-
واگیردار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) مرضی که از بیمار به دیگران سرایت کند، ساری .
-
آهومند
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص مر.) 1 - مریض ، بیمار. 2 - معیوب ، ناقص .