کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیعار و بی درد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
درد
فرهنگ فارسی معین
(دُ رْ دْ) (اِ.) رسوب و ته نشستِ مایعات ، به ویژه شراب .
-
بی هوش
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) 1 - کندذهن ، کندفهم . 2 - آن که طبیعتاً یا با داروی بیهوشی ، حواس خود را از دست داده باشد و درد را احساس نکند.
-
ورماندگی
فرهنگ فارسی معین
(وَ دِ یا دَ) (حامص .) درد شکم و روده و احشاء.
-
سلعت
فرهنگ فارسی معین
(سَ عَ) [ ع . سلعة ] (اِ.) 1 - سر - شکستگی هر مقدار که باشد؛ ج . سلعات ، سلاع . 2 - آن که پوست بشکافد. 3 - آژخ که بی درد بر اندام پدید آید. 4 - خنازیر.
-
برسام
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) درد سینه ، التهاب پردة بین قلب و کبد.
-
عذاب
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] 1 - (اِمص .) شکنجه ، آزار. 2 - (اِ.) درد و رنج .
-
لوی
فرهنگ فارسی معین
(لَ وا) [ ع . ] (اِمص .) پیچش شکم و درد آن .
-
مغص
فرهنگ فارسی معین
(مَ غْ یا غَ) [ ع . ] (اِ.) درد شکم و روده ها.
-
بی
فرهنگ فارسی معین
1 - نشانه نفی و سلب که بر سر اسم درآید و کلمه را صفت سازد: بی کار، بی چاره . 2 - گاه بر سر اسم درآید و قید مرکب سازد: بی شک ، بی گفت و گو.
-
آی
فرهنگ فارسی معین
(اِصت .) 1 - کلمه ای است نشانة درد. 2 - کلمه ای است نشانة حسرت و دریغ .
-
آخ
فرهنگ فارسی معین
(ص .) کلمة افسوس که هنگام احساس درد و رنج یا اظهار تأسف تلفظ می کنند.
-
آسپیرین
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) دارویی که خاصیت تسکین درد، تب بری و ضد روماتیسمی دارد.
-
دردی
فرهنگ فارسی معین
(دُ) (ص نسب .) آن چه ته نشین شود از روغن و شراب ؛ درد.
-
نک و نال
فرهنگ فارسی معین
(نِ کُ) (اِمر.) (عا.) 1 - ناله و زاری ، شکوه و شکایت . 2 - اظهار درد زن حامله در موقع نزدیکی زایمان .
-
تخمی
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (ص .) 1 - ویژگی حیوانی که از نژاد بهتر است و برای تولید مثل از آن استفاده می شود. 2 - ویژگی گیاهی مناسب برای گرفتن تخم به منظور استفاده در کاشت بعدی (کشاورزی ). 3 - (عا.) به درد نخور، ساختگی ، بی فایده .