کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیش خورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بیش تر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص تف .) افزون تر، زیادتر.
-
جستوجو در متن
-
خورد
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِ.) خوراک ، طعام .
-
پرخور
فرهنگ فارسی معین
(پُ. خُ)(ص فا.) آن که بسیار می خورد.
-
چالش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) زد و خورد، جنگ و جدال .
-
خودخور
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) (ص فا.) (عا.) کسی که غصه بسیار می خورد.
-
درگیر
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) 1 - گرفتار. 2 - مشغول . 3 - آغاز زد و خورد.
-
دهاده
فرهنگ فارسی معین
(دِ دِ) (اِمر) زد و خورد، هیاهو.
-
زد و خورد
فرهنگ فارسی معین
(زَ دُ خُ) (اِمر.) درگیری ، نزاع .
-
شانه کاری
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (حامص .) درآویختن با کسی ، زد و خورد کردن .
-
گردگیری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) 1 - خاکروبی . 2 - (عا.) نزاع ، زد و خورد.
-
پسله خور
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) (ص فا.) کسی که پیش دیگران کم می خورد و در نهان بسیار.
-
تضارب
فرهنگ فارسی معین
(تَ رُ) [ ع . ] (مص م .) یکدیگر را زدن ، زد و خورد کردن .
-
رباخوار
فرهنگ فارسی معین
(رِ. خا) [ ع - فا. ] (ص فا.) نزول خور، آن که ربا خورد.
-
سعدان
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ ع . ] (اِ.) گیاهیست خاردار که شتر آن را با رغبت می خورد.