کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیش از حد قیمت گذاردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بیش تر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص تف .) افزون تر، زیادتر.
-
جستوجو در متن
-
جندک
فرهنگ فارسی معین
(جَ دُ) (اِ.) مسکوک مسین کوچک که کمتر از نیم پول ، قیمت داشته است .
-
شنقصه
فرهنگ فارسی معین
(شَ قَ ص یا صَ) [ ع . شنقصة ] (مص م .) 1 - استقصای زیاده از حد کردن . 2 - جور و تعدی بی حد بر رعایا.
-
غلات
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . غلاة ] (ص .) جِ غالی . 1 - از حد درگذشتگان . 2 - کسانی که در عقاید مذهبی غلو کنند و از حد درگذرند: «علی اللهیه از غلاتند.»
-
قیمت
فرهنگ فارسی معین
(ق مَ) [ ع . ] (اِ.) ارزش ، نرخ . ؛ ~ خون پدر کسی کنایه از: بهای بسیار گزاف . (?(قیمتی ( ~ .) [ ع - فا. ] (ص نسب .) گرانبها، با - ارزش .
-
کمپ
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ انگ . ] (اِ.) اقامتگاهی ارزان قیمت که با استفاده از چادر یا کاروانک در آن اقامت می کنند، اردوگاه ، اردو. (فره ).
-
آجاردن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) از حد گذراندن .
-
جابلسا
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (اِ.) کنایه از: حد نهایی غرب .
-
جابلقا
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (اِ.) کنایه از: حد نهایی شرق .
-
زالی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) 1 - پیری ، فرتوتی . 2 - سفیدی بیش از حد.
-
زایدالوصف
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ لْ وَ) [ ع . ] (ص مر.) بیش از حد بیان ، وصف ناشدنی .
-
صرفه جویی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (حامص .) اندازه نگه داشتن ، از حد خارج نشدن .
-
ننر
فرهنگ فارسی معین
(نُ نُ) (ص .) (عا.) لوس ، زیاده از حد عزیز داشته شده .
-
غلواء
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از حد درگذشتن . 2 - گذشتن جوانی .