کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرون پوست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بیرون آمدن
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ) (مص ل .) 1 - خارج شدن . 2 - نمایان شدن . 3 - سرکشی کردن .
-
گام بیرون نهادن
فرهنگ فارسی معین
(نَ دَ) (مص ل .) از حد خویش تجاوز کردن .
-
جستوجو در متن
-
اهاب
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع . ] (اِ.) پوست ، پوست دباغی نشده .
-
تخته پوست
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) پوست تخت ، پوست خشک شدة گوسفند که بر روی آن نشینند.
-
پارشمن
فرهنگ فارسی معین
(رْ شُ مَ) ( اِ.) پوست حیوانی ، مخصوصاً پوست بز و گوسفند که برای نوشتن و چاپ پیرایند؛ پوست آهو.
-
تقشیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) پوست کردن ، پوست کندن .
-
سفال
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.) پوست گردو، پسته ، بادام ، فندق و پوست انار خشک .
-
مقشور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) از پوست جدا کرده شده ، پوست کنده .
-
پوست باز کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) 1 - پوست کندن . 2 - راز دل را گفتن .
-
سپوس
فرهنگ فارسی معین
(سُ یا سَ) (اِ.) 1 - پوست گندم یا جو. 2 - پوست آرد نشدة دانة غله .
-
پوسته
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - بیرونی ترین بخش پوست . 2 - پوشش اندام های درونی بدن . 3 - بخش کوچکی از پوست که یاخته های آن مرده است و از بقیة پوست جدا می شود. 4 - پوشش بیرونی دانه .
-
بشره
فرهنگ فارسی معین
(بَ شَ رِ) [ ع . بشرة ] ( اِ.) 1 - بیرونی ترین بخش پوست گیاهان . 2 - بخش سطحی پوست بدن جانوران و انسان .
-
تجلید
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - جلد کردن (کتاب و م انند آن ). 2 - پوست کندن یا پوست پوشانیدن بر چیزی .
-
پوست کندن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - پوست گرفتن . 2 - قشری از مغز جدا کردن . 3 - غیبت کردن . 4 - صریح گفتن .