کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرون زده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بیرون آمدن
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ) (مص ل .) 1 - خارج شدن . 2 - نمایان شدن . 3 - سرکشی کردن .
-
گام بیرون نهادن
فرهنگ فارسی معین
(نَ دَ) (مص ل .) از حد خویش تجاوز کردن .
-
جستوجو در متن
-
سایه زده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دَ) (ص مف .) جن زده .
-
متعجب
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ عَ جِّ) [ ع . ] (اِفا.) حیران ، حیرت زده ، شگفت زده .
-
دک زده
فرهنگ فارسی معین
(دَ زَ دِ) (ص مف .) کسی که ریش و سبیل و مژه و ابرو را تراشیده باشد؛ چار ضرب زده .
-
مضروب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - کتک زده شده ، کتک خورده . 2 - سکه زده ، مسکوک . 3 - عددی که در عدد دیگر ضرب شد ه .
-
کاغه
فرهنگ فارسی معین
(غِ) (ص .) تن زده ، اباکرده .
-
وغ زده
فرهنگ فارسی معین
(وَ. زَ دِ) (ص مف .) (عا.) وق زده ؛ 1 - چشم بی حالت و بیرون پریده . 2 - جای ساکت و خاموش . 3 - سرد، بدون گرما.
-
ارعد
فرهنگ فارسی معین
( اَ عَ) [ ع . ] (ص .) رعدزده ، برق زده .
-
بخیده
فرهنگ فارسی معین
(بَ دِ)(ص مف .) پنبة زده شده ؛ حلاجی شده .
-
تیپا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.)ضربه ای که با نوک پنجه پا زده می شود.
-
جلیه
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (اِ.) یخ ، شبنمی که یخ زده باشد.
-
چلوزیده
فرهنگ فارسی معین
(چُ لُ دِ) (ص مف .) یخ زده ، خشکیده .
-
حیرت زده
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دِ) [ ع - فا. ] (ص مر.) متحیر، سرگشته .