کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیخ کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیخ کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) ریشه دوانیدن .
-
واژههای مشابه
-
بیخ زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) 1 - ریشه زدن . 2 - نقش زدن .
-
جستوجو در متن
-
اجتثاث
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) از بیخ و بن برکندن ، بریدن ، از بن بریدن ، بیخ بر کردن ، استیصال .
-
کندن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - حفر کردن . 2 - جدا کردن . 3 - کشیدن و از بیخ برآوردن . 4 - جدا کردن چیزی که متصل به چیز دیگر است .
-
عرب
فرهنگ فارسی معین
(عَ رَ) [ ع . ] (اِ.) تازی ، از نژاد عرب . ؛به ~ُ عجمی بند نبودن کنایه از: هیچ پشت و پناهی نداشتن . ؛ از بیخ ~ بودن کنایه از: الف - مطلقاً انکار کردن . ب - هیچ ندانستن .
-
پا
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) = پای : 1 - یکی از اندام های بدن از بیخ ران تا سرپنجه . 2 - واحدی برای طول برابر با یک قدم متوسط ، گام . 3 - بخش پایین هر چیزی . 4 - اساس ، پایه . 5 - (کن .) تاب و توان ، نیرو. ؛ این ~ آن ~ کردن (کن .) مردد بودن ، دو دل بودن . ...
-
کار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - آن چه از شخصی یا شیئی صادر شود، آن چه که کرده شود، فعل ، عمل . 2 - پیشه ، شغل . 3 - سعی و جهد. 4 - رزم ، جنگ . 5 - کشت ، زراعت . 6 - مسئولیت ، وظیفه . 7 - گرفتاری ، دشواری . 8 - وضعیت ، حال . 9 - حادثه ، پیشامد. 10 - صنعت ، هنر. 11 - م...