کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیخ
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - اصل ، اساس . 2 - ریشة گیاه .
-
واژههای مشابه
-
بیخ زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) 1 - ریشه زدن . 2 - نقش زدن .
-
بیخ کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) ریشه دوانیدن .
-
جستوجو در متن
-
اجتثاث
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) از بیخ و بن برکندن ، بریدن ، از بن بریدن ، بیخ بر کردن ، استیصال .
-
بنه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) بیخ درخت ، اصل ، ریشه .
-
بون
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = بن : نهایت و پایان هر چیز، بیخ .
-
مقلوع
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) از بیخ برکنده شده .
-
غزه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) بیخ دم حیوانات چرنده و پرنده .
-
کناز
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) بن و بیخ خوشة خرما. کاناز هم گویند.
-
اصطلام
فرهنگ فارسی معین
(اِ طِ) [ ع . ] (مص م .) از بیخ برکندن چیزی را، از بن برکندن .
-
انقلاع
فرهنگ فارسی معین
(اِ قِ) [ ع . ] (مص ل .) برکنده شدن ، از بیخ برکنده شدن .
-
بنیاد
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ په . ] (اِمر.) 1 - شالوده ، اساس . 2 - بیخ ، پایه .
-
تقلیع
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) از بیخ و بن برکندن ، ریشه کن ساختن .