کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیان کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ببر بیان
فرهنگ فارسی معین
(بَ رِ بَ) ( اِ.) جامه ای از پوست ببر که رستم هنگام جنگ به تن می کرد.
-
شیرین بیان
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) گیاهی است علفی و پایا از تیرة سبزی آساها. رنگ گل هایش مایل به آبی . ریشه و ساقة آن مصرف دارویی دارد.
-
جستوجو در متن
-
باز راندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) حکایت کردن ، بیان کردن .
-
تبیین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بیان کردن . 2 - روشن کردن ، توضیح .
-
تقریر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - برقرار کردن . 2 - بیان کردن .
-
بلغور کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .) سخنان فرد دیگری را بدون فهمیدن مطلب بیان کردن .
-
نظر دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) اظهار عقیده کردن ، عقیدة خود را بیان کردن .
-
فرا دادن
فرهنگ فارسی معین
(فَ. دَ) (مص م .) 1 - بیان کردن . 2 - گردانیدن ، متوجه کردن .
-
تعریف
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - معرفی کردن . 2 - حقیقت چیزی را بیان کردن . 3 - ستایش کردن ، تمجید کردن . 4 - بازگو کردن ، نقل کردن . 5 - معرفه بودن (دستور).
-
اظهار
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) پدیدار کردن . 2 - بیان کردن . 3 - آگاه کردن . 4 - ( اِ.) قول ، گفتار. ج . اظهارات .
-
ذکر کردن
فرهنگ فارسی معین
(ذِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - یاد کردن ، نام بردن . 2 - بیان کردن . 3 - تسبیح گفتن ، تهلیل .
-
تأویل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بازگردانیدن . 2 - تفسیر کردن ، بیان کردن . 3 - (اِمص .) شرح و بیان کلمه یا کلام به طوری که غیر از ظاهر آن باشد، تعبیر. ج . تأویلات .
-
بث
فرهنگ فارسی معین
(بَ ثّ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بیان کردن . 2 - آشکار کردن . 3 - برانگیختن .
-
گزاردن
فرهنگ فارسی معین
(گُ رْ دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - ادا کردن ، انجام دادن . 2 - بیان کردن .