کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بُقِیَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بقیه
فرهنگ فارسی معین
(بَ یِّ) [ ع . بقیة ] ( اِ.) 1 - به جا مانده ، آن چه باقی مانده . 2 - دنباله ، ادامه .
-
بقیة السیف
فرهنگ فارسی معین
(بَ یَّ تُ سْ سَ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - کسانی که از دَم تیغ دشمن جان به در برده اند. 2 - بازمانده ، بجا مانده .
-
بقیة الله
فرهنگ فارسی معین
(بَ یَّ تُ لْ لا) [ ع . ] (ص مر. اِمر.) باقی ماندة خدا، باقی گذاشتة خدا از چیزهای خوب و حلال .
-
واژههای همآوا
-
بغیه
فرهنگ فارسی معین
(بُ غّ یَ) [ ع . بغیة ] ( اِ.) آرزو، خواهش .
-
بقیه
فرهنگ فارسی معین
(بَ یِّ) [ ع . بقیة ] ( اِ.) 1 - به جا مانده ، آن چه باقی مانده . 2 - دنباله ، ادامه .
-
جستوجو در متن
-
مابقی
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] (اِ.) بقیه ، باقی مانده .
-
دنباله دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) 1 - هر چیز که دنباله و بقیه داشته باشد. 2 - هر چیز که دارای دم باشد.
-
بقایا
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] ( اِ.) جِ بقیه . 1 - باقی مانده ها. 2 - آثار، رسوم . 3 - مالیات پس افتاده .
-
پس مانده
فرهنگ فارسی معین
(پَ. دِ) (ص مف .) 1 - عقب مانده ، به دنبال مانده . 2 - باقی مانده از خوراک و نوشیدنی کسی ، ته مانده . 3 - بقیة هر چیزی .
-
پیش بها
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) پولی که پیش از دریافت کالا به فروشنده دهند تا هنگام تحویل کالا بقیه پول را بپردازند، بیعانه .
-
پیلوت
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - شمعک . 2 - طبقة همکف ساختمان که ارتفاع آن از بقیة طبقه ها کمتر است و معمولاً به عنوان پارکینگ و موتورخانه و یا انباری استفاده می شود.
-
دنباله
فرهنگ فارسی معین
(دُ لِ) (اِمر.) 1 - دم . 2 - دم مانند، هر چیز شبیه به دم . 3 - پی ، پس ، پیرو، عقب . 4 - بقیة چیزی ، پس مانده .
-
سایر
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . سائره ] (اِفا.) 1 - سیر کننده . 2 - جاری ، روان . 3 - همه . 4 - بقیة چیزی . 5 - مشهور.