کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَست 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
داربست
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) چوب بند، چوب بست .
-
سازشکار
فرهنگ فارسی معین
(زِ شْ) (ص فا.) 1 - آن که سازش می کند. 2 - اهل بند و بست .
-
متحصن
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ حَ صِّ) [ ع . ] (اِفا.) بست نشین ، اعتصاب کننده .
-
محوط
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ وِّ) [ ع . ] (اِفا.) گرداگرد چیزی برآینده ، دیوار بست کننده .
-
تحصن
فرهنگ فارسی معین
(تَ حَ صُّ) [ ع . ] (مص ل .) به جایی پناه بردن ، بست نشستن .
-
دعام
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ستون ، پایة چوب بست . 2 - بزرگ قوم ، سروران ؛ ج . دعائم (دعایم ).
-
تارم
فرهنگ فارسی معین
(رَ یا رُ)(اِ.)1 - خانة چوبین . 2 - چوب بست که برای انگور و دیگر گیاهان رونده درست کنند.
-
سنگ بسته
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تِ) (ص مف .) = سنگ - بست : 1 - محوطه ای که با دیوار سنگی احاطه کرده باشند؛ سنگچین . 2 - استوار، محکم .
-
گاوبندی کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) بند و بست کردن ، موافقت میان دو یا چند نفر برای انجام عملی (معمولاً ناروا)، زد و بند.