کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَرهمایی نوک به نوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برهمایی
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص نسب .) پیرو فرقة برهمایی .
-
جستوجو در متن
-
منقار
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) نوک ، نوک پرندگان . ج . مناقیر.
-
نوک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - سر هر چیزی . 2 - منقار مرغ .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) 1 - منقار مرغ ، نوک پرنده . 2 - تیزی سر چیزی مانند نوک سوزن و خنجر.
-
سرشاخ
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) 1 - نوک شاخة درخت . 2 - شاخة باریک و نازک . 3 - نوک شاخ حیوان . 4 - گلاویز شدن دو کشتی گیر با هم .
-
نک
فرهنگ فارسی معین
(نُ) (اِ.) منقار مرغ ، نوک .
-
کاک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) سر زبان ، نوک زبان .
-
خار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - گیاهی که دارای شاخه های باریک و نوک تیز و خراشنده است ، شوک . 2 - هر یک از سیخ های نوک شاخه های درختان ، تیغ درخت . 3 - هر چیز نوک تیز و خراشنده . 4 - هر یک از تیغ های مهرة گردن .
-
پیکان
فرهنگ فارسی معین
(پِ) (اِ.) آهن نوک تیز سر تیر و نیزه .
-
تیپا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.)ضربه ای که با نوک پنجه پا زده می شود.
-
خلانیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (مص م .) فرو کردن ، فرو کردن چیزی باریک و نوک تیز.
-
سک
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.)چوبی نوک تیز که با آن چارپایان را برانند.
-
نیشتر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) آلت نوک تیزی که با آن رگ می زدند.
-
خنجر
فرهنگ فارسی معین
(خَ جَ) [ ع . ] (اِ.) سلاحی به اندازة کارد که نوک تیز دارد و تیغه اش کج و برنده است .