کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَرمه،بند و بَرمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مقید
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ یَّ) [ ع . ] (اِمف .) بند شده ، در قید و بند، بسته .
-
غل
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . ] (اِ.)1 - گردن بند. 2 - بند و زنجیری که به گردن یا دست و پای مجرمان می بندند.
-
گاوبندی کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) بند و بست کردن ، موافقت میان دو یا چند نفر برای انجام عملی (معمولاً ناروا)، زد و بند.
-
ترکیب بند
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) شعری است دارای چند بند در یک بحر که هر بند دارای قافیه ای جداگانه باشد و در آخر هر بند یک بیت آورده می شود که برخلاف ترجیع بند، تکراری نیست .
-
ترجیع بند
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (اِمر.) شعری دارای چند بند با یک وزن واحد که هر بند با قافیة تازه شروع شود، و یک بیت در میان بندها عیناً تکرار شود.
-
هرا
فرهنگ فارسی معین
(هَ رّ) (اِ.) 1 - ساز و برگ اسب ، مانند سینه بند و لگام . 2 - گلوله های زرُین و سیمین که به زین ، لگام و سینه بند اسب می بستند.
-
بی بند و بار
فرهنگ فارسی معین
(بَ دُ) (ص مر.) لاابالی ، بی قید.
-
زد
فرهنگ فارسی معین
و بند (زَ دُ بَ)(اِمر.) (عا.) توطئه ، توطئه - چینی .
-
زینهاردار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) وفادار، پای بند به عهد و پیمان .
-
عقل
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (مص م .) بستن ، بند کردن ، بستن بازو و پای شتر.
-
میان بند
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) کمربند و هرآن چه بر کمر می بندند.
-
ول
فرهنگ فارسی معین
(وِ) (ص .) (عا.) بی بند و بار، بی کار.
-
ولنگار
فرهنگ فارسی معین
(وِ لِ) (ص .) بی بند و بار، بی قید.
-
یالانچی
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.)1 - بی بند و بار. 2 - ریسمان - باز.
-
ساخت و پاخت
فرهنگ فارسی معین
(تُ) 1 - (اِمر.) قرار پنهانی ، زد و بند پنهانی . 2 - (عا.) گاوبندی .